۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

جشن آزادي

اين منظومه یادگار نوجوانیها و تقلید از گذشتگان است که سالها پيش در مطبوعات كابل چاپ شده است

----------------

روز شاديست هلا ساقي سيمين بدنا

خيز تا هر دو شتابيم به سوي چمنا

چمن امروز نگر گلشن فردوس شدست

تو هم اي رشك چمن زي چمن آ همچو منا

پاي بيرون بنه از خانه و هر سوي ببين

رشك فردوس برين يكسره دشت و دمنا

چه شكوهيست به شهريور مه زانكه بسي

با صـــــــفاتر شده و تازه تر ا ز فرودنا

آري اين ماه مه شــــــــــادي افغانان است

جشن آزادي پروردگه آريـــــــــنا

خرم اين جشن كازو كشور افغان شده است

از طراوت به مثل همچو بهشت عدنا

مردم از بوم و بر ميهن گرد آمده اند

كرده برپاي به صد شور و شعف انجمنا

انجمنها پي تجليل ارين جشن بزرگ

انجمنها كه زدايد همه از دل محــنا

تا بدين شادي ما همره و انباز شوند

خلقها آمده از گرد جهان مرد و زنا

همه از قاهره و دهلي و لاهور و رياض

همه از روم و ري و لندن و پاريس و بنا

مرحبا ملت افغان كه درين دهر كهن

به اسارت ندريدســـــت يكي پيرهنا

ملتي كاوست به ميدان دليري چو ه‍ژبر

نتوان داشت ورا بسته ء قيد رسنا

ملتي كاو همه يزدانش نگهبان بودست

كي نهد دست اطاعت به كف اهرمنا

اي عقيقين لب گلچهره درين روز بزرگ

در ســــــــــهيل يمني ريز عقيق يمــــــــنا

جان فداي لب لعــــــل تو بياور جامي

زان كهن مي كه فرو شويدم از دل محنا

ساغري باده به من آر ولي بادهء عشق

زانكه جزعشق نيايد به لب من سخنـــــــــا

ساغري ده ز مي عشق ولي عشق وطن

كه مرا باد به قربان وطن جان و تنـــــا

وطنا اي سر و جان و زر و جاهم به فدات

سرو جان و زر و جاهم به فدايت وطنا


کابل- آصف فکرت

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی