۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

واسوخت - نوروز هرات






نوروز هرات
 
باز در ســینه تپد دل به هـوای دگری
دارد آهنـگ ســـر بام ســـرای دگری
می کند زمزمه با خویش نوای دگری
یا که دارد خبـــری باز زجـای دگری
تشنۀ دیدن آن شــاخ نبــــات است دلم
دوستان! گرم تمنّــای هرات است دلم
شهرمن نیمۀ اسفند نه گرمست ونه سرد
مشــکبـو گردد هرجای که بنشـــیند گرد
یاد آن دوست که از تخت ظفر می آورد
دوسه شاخی گل سرخ ودوسه شاخی گل زرد
ارغوان و گل طاووس در آن شهرو دیار
خبر خوش همی آرند ز نوروز و بهـــار
از در و دربچه چون باد بهاران آید
بوی گل برگ شکوفه به شبستان آید
گویی آن باد همی از بر جـــانان آید
گوید «این خانه چه خوشبوست؟» چو مهمان آید
خاک مشک، آب روان آب حیـات است اینجـا
آری ای دوست چنین است، هرات است اینجا
دوستان فصل بهار است ز غیزان چه خبر
وقت ســــیلاب رســید از پل مالان چه خبر
از سیوشان چه حکایت زشکیــبان چه خبر
ای نســیم سحــر از طرف خیـــابان چه خبر
از طراوتکـــــدۀ سیّـــد مختــار بگو
از مصــــلاّ و ز آرامگـــه یــار بگو
از خیابان و ازآن خطّۀ خوشنام بپرس
از صفای سحر، از روشنی شـام بپرس
حال آرامگــــه مولوی جـــــــام بپرس
زان دو دانشـــور نام آور ایّـــام بپرس
سعــد دین عارف ذیمرتبت کاشغـــری
وانکه فخر علما بود ز ری تا به هری
گر میسّــر نشود سیــر و تماشـــای بهـــشت
این توانی که به نوروز روی جانب چِشـــت
هرکه تانِست ودرین وقت خوش این ره ننوشت
بخت بد بین که بهشت هری از دست بهــشت
ای خوشا اوبه و چشت و درودامانشان خوش
بوی گل نغمۀ مرغان نواخوانشـــــــان خوش
پایۀ عزّم اگر بر سر مهــر و ماهست
سر من برخی خاک در کازرگاهـــست
مهر عرفان همه تابنده ازین درگاهست
بینوایی که زند بوسه براین در، شاهست
زان بهاران هری اینهمه دلخواه آید
که نسیمش همه از سوی گذرگاه آید
هرچه مشغول کنم این دل سودایی را
کی فراموش کند گلشن شــــیدایی را
آن درو دامن و آن چشمۀ رؤیایی را
منظر نغــــز و کمرگاه تماشــایی را
یادم از کودکی آرد سخن شـیدایی
یاد بازیگه و دشت و دمن شیدایی
میر داوود خوش و ســـایۀ ناجــویش خوش
چشمۀ نوشش خوش، کیف لب جویش خوش
وان نســیم خوش همچون رَم آهویش خوش
که وزد از کمـر کوه  و هیــــاهویش خوش
بـا همـــه تلـــخی ایّــــام بــوَد کــــام تـــو خـــــوش
شهرمن وقت توخوش، صبح توخوش، شام تو خوش
 
حوت/اسفند 1391 خورشیدی
آصف فکرت – شهر اتاوا
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
یادداشت: دربچه در هرات به جای دریچه -محلات معروف و تفرجگاههای هرات به ترتیبی که درین اثر آمده است: تخت ظفر، غیزان، پل مالان، سیوشان، شکیبان، خیابان (که آرامگاه جامی، سعدالدین کاشغری، فخررازی و دیگران در آنجاست)، سید مختار، مصلّا، کازرگاه، چشت، اوبه، شیدایی، میرداود
 -0-0-0-0-0-
 
 

یاد میهن


گلشنی داشتم ، دریغ دریغ
چمنی داشتم، دریغ دریغ
مهربان مادری چو جان شیرین
وطنی داشتم، دریغ دریغ
چمنم سوخت – لاله زارم سوخت
گلشنم - میهنم - بهارم سوخت
سرپناهی- اگرچه ویرانه
روشن از مهر دوست کاشانه
داشتم پیش هر کسی نامی
عاشق و رند و مست و دیوانه
لیک بیگانه کس نخواند مرا
تا که بیداد روزگارم سوخت
گوشه یی - کاغذی - گپی – قلمی
گفتنی بود راز عشق دمی
نه سری را ازانچه داشت هوا
نه دلی را اگر نبود غمی
گر غمی بود عشق یاری بود
ای خدا باز یاد یارم سوخت
داشت از ابر بهمن کابل
نقرۀ خام، دامن کابل
به بهشت خداهمی مانست
گر کنم وصف گلشن کابل
وای من کاز بهشت رانده شدم
یاد شهرم غم دیارم سوخت
آبی ژرف آسمان خوش رنگ
چون نگاه پریرخان فرنگ
بود از مستی بهار همیش
گل دمیده زخار- سبزه ز سنگ
سنگ آن کوهسارهم دل داشت
برق آن طرفه کوهسارم سوخت
سایۀ جویبار پغمانش
جلوۀ ارغوان پروانش
لطف کاریزمیر و استالف
چمن و تپّۀ مرنجانش
می کنم یاد و می روم از خویش
حسرت باغ زرنگارم سوخت
خوش همی آمد از جلال آباد
بوی آن یار نازنین با باد
روشن و شادمان همی گردید
دیدۀ نرگس و دل شمشاد
شادی روح اوستاد سخن
که بدین شعر آبدارم سوخت
ای هرات من - ای بهشت نعیم
کزفراقت مرا دلیست دونیم
پربها گنجی ار چه ویرانی
ای دل شهرهای هفت اقلیم
تشنۀ ساحل هریرودم
یاد آن نغز رودبارم سوخت
ای خوشا آستان کازرگاه
تربت پاک خواجه عبدالله
کاز مزارش هنوز می آید
بانگ جان پرور اله! اله!
نفس گرم پیر سوخته دل
برد صبر من اختیارم سوخت
گر به غربت سپید شد مویم
ور کمان گشت سرو دلجویم
گر شدم خاک ره مبین خوارم
که غباری ازآن سر کویم
مشت خاکسترم فشان به رهش
گر غریبانه انتظارم سوخت
آصف فکرت

مشهد- زمستان 1377
0-0-0-0-0-0-0-0-0
نوروز هرات و
شوروحال کودکی

دل کرده یاد کوچه باغ شـــــــــــــــادمانه
هر نوبهــــار این طفــل می گیرد بــــهـانه
یاران هرات این روزها غرق شکوفه ست
می آورید از دوســــــــــــتان هم یاد یا نه؟
ای شهـر من، ای شهر نیکان، شهر پاکان
رفتی زیــــــادم؟ نی، به پاکان خــــدا، نه!
از "بوی باران، بوی ســبزه، بوی خاکـت"
آید به یادم زان سرود عاشــــــــــــــــقانه
گویی همی بینم که هردم باد اســــــــــفند
گلبرگهــــــــــا را آرد از اُرسی به خانه
ای دوست می آری به یاد از باغ غیزان؟
وان شوروشوق و جســت و خیز کودکانه
وان خانۀ کــــولاب و آن خٌــــرّم هوایش
بانگ شــــــــــباروزیِّ جوی حوضخانه
آن خوش نشســـتن روز ها را برلب جو
خواندن سرود و دل ســــپردن بر فسانه
وان قصه های دلنشین در نور مهـــتاب
ثبـت است اندر دفتر دل جــــــــــاودانـه
آن برنشــــــستن هریکی بر شاخسـاری
مســــــتانه خواندن فارغ از غمها ترانه
آن خوش سرودِ"من کجایم؟ تو کجایی؟"
هردم به یاد آید مرا، شــــــــاید تو را نه
امـروز ای جان من کجــــایم تو کجایی!
پرپر شده در چنــــــــــگ تـوفان زمانه
تخت ظفـــــریادش بخیر و سیر نوروز
وان پــایکوبیـــهای بی چنگ و چغـــانه
گلگشت گازرگاه یـاران نوش جانتـــــان
یادم کنیـــد امّا درآن پاک آســــــــــتانه

آصف فکرت
شهر اتاوا - اواخر اسفند/حوت 1390
-

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی